خبرگزاری مهر، گروه استانها: امیر عاملی فرزند محمدحسین متخلص به «امیر» ، خوشنویس، شاعر و کلکسیونر ، در نخستين روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۱ ه. ش در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا فوق دیپلم ادبی در زادگاهش به پایان رساند.سرودن شعر را از دوم راهنمایی به طور جدی آغاز کرد و از آغاز تحت تاثیر و راهنمائیهای یکی از شاعران پیشکسوت قزوین به نام همایون ثقفی قرار گرفت. عاملی سالها مسئول انجمنهای ادبی در قزوین بود و در تشکیل انجمنهای ادبی این شهر نقش بسزایی را ایفا کرد. وی اداره آموزشگاه خوشنویسی را نیز در قزوین به عهده داشت و در قالبهای مختلف خط بخصوص سیاه مشق و نستعلیق زبانزد شد.
همزمان با هفته هنر انقلاب اسلامی و همچنین به مناسبت شصت و سومین سال تولد این هنرمند شاخص قزوینی با او به گفتوگو نشستیم، در ادامه گفتوگوی او را با خبرنگار مهر میخوانید.
۱. در خانواده ای فرهنگ و هنر دوست و شهری که مهد خوشنویسی است متولد شدید. بستر خانواده و محیطی که در آن پرورش یافتید تا چه اندازه در شکل گیری شخصیت هنری و ادبی شما تأثیر گذار بوده؟
صد درصد. ما نمی توانیم منکر تاثیر محیطی که در آن نفس می کشیم و آدمهایی که با آنها سر کار داریم بر روحیات و شخصیتمان شویم. در این میان اگر بحث هنر و زیبایی شناسی باشد، طبیعتا این مهم در درون انسان گرایش پیدا می کند اما این قاعده استثناهائی نیز دارد. ما می بینیم در بسیاری از خانواده های فرهنگی و هنری همه به جاماندگان و نسل آینده آنها به هنر گرایش پیدا نمی کنند به قول معروف "دو کشتی متساوی اساس را در بحر. یکی رساند به ساحل یکی به طوفان داد". برای مثال دو برادر در یک خانه رشد می کنند اما یکی به هنر گرایش پیدا می کند و دیگری به فلسفه یا هیچ چیز دیگری . با این وجود نمیتوان منکر تاثیر خانواده شد. من در یک خانواده کاملا فرهنگی بزرگ شدم و همیشه گفته میشد که اجداد ما خوشنویس و شاعر بودند. این خود به خود در ضمیر ناخودآگاه و در دی ان ای آدم رشد می کند و اگر بستر مناسب پیدا کند به خلق آثار هنری طبیعی تبدیل میشود.
2. چه کسی و چه عواملی بیشترین تاثیر را در شکل گیری شخصیت کنونی شما داشته؟
در شکل گیری شخصیت کنونی من همه چیز از پدر و مادر و دوست همسایه گرفته تا محیط پیرامونم و حتی باغی که پنجشنبه ها معمولا می رفتیم، تاثیر داشت.
باغ، کوه و بیابان و طبیعت می تواند تاثیر بسزایی در شکلگیری شخصیت انسان داشته باشد تا ذهن آدم آبستن زیبایی ها شود و در یک سن که عاقلتر میشویم، زایش اتفاق می افتد. ناگهان می بینیم کلمات در ذهنمان نظم و نقش میگیرند و این نظم از طبیعت، دایی، خانواده و.... گرفته شده.
من از همه چیز تاثیر می گرفتم و این قدرت تاثیرگیری البته اکتسابی نبوده و همین طور ذاتا در من وجود داشته که فورا از محیط اطرافم تاثیر بگیرم و اتقاقات اطرافم را به راحتی رها نمی کردم. لحظات میکاویدم مثلا اگر یک شاخه می شکست من یک هفته با این لحظه شکستن شاخه درخت زندگی می کردم که چی شد؟ چطور شد؟ چرا؟؟؟؟ همه این چرایی ها و چگونگی ها برایم سوال بود و وقتی به نتیجه می رسیدم انگار یک کشف کرده ام. اما فکر می کنم امروزه مردم روزگار ما با سرعت بیشتری پیش میروند درحالی که باید ریتم دقایق را آهسته تر کنند چراکه اطراف ما حتی همین ابرهای آسمان پر از شگفتی است. اما با طبیعت و اطرافمان غریبه شده ایم. ببینید، سهم آسمان چقدر زیادتر از سهم زمین و کوچه و بازار است! ولی ما اصلا به آسمان نگاه نمی کنیم. سهم درخت ها در از خیابانی که از آن رد می شویم چقدر زیاد است اما معمولا به آن پیتزافروشی به آن نمایشگاه اتومبیل نگاه می کنیم. اگر نگاهمان را برگردانیم به طرف طبیعت، طبیعتی که هنر خداست و بخصوص به آسمان نگاه کنیم، میتوانیم الهام بگیریم و در خود و روزگارمان دقیق تر شویم فقط باید مکث کرد و از سرعت زندگی کاست.
3. خط و خوشنویسی و هنر را در کنار سرودن شعر و گرایش به ادبیات دنبال کردید این دو چگونه در یک ظرف گنجانده شده اند و چه تاثیری بر هم گذاشته اند؟
شعر همان خط و خط همان شعر است. هر دو این ها همان موسیقی اند؛ هارمونی، ریتم ،هماهنگی. در واقع در خط نوعی موسیقی جاری است که میتوان به آن موسیقی بصری گفت، موسیقی ای که با نگاه درک می شود و در موسیقی، نوایی است که ما با گوش درک می کنیم، آواز، آهنگ، سمفونی ها، تک نوازی هاو ... همه اینها را گوش میشنود و این نواها از طریق گوش به مغز می رسد و آدمی لذت میبرد. ولی هنرهای تجسمی، خوشنویسی، نقاشی و همه هنرها از راه چشم وارد مغز می شوند در واقع آن موسیقی که جاری و ساری در خط و شعر و طبیعت، تئاتر و همه انواع هنرها هست در یک جا به اشتراک می رسند. البته اینکه اول خط را شروع کردم یا شعر، دقیق نمیدانم ولی فکر می کنم اول شعر بود که شروع کردم. از ریتم کنار هم قرار گرفتن کلمات خوشم می آمد. در ابتدا شعر حفظ میکردم و از این محله به آن محله و از این مدرسه به آن مدرسه برای مشاعره می رفتم. معتقدم موسیقی که در شعر، پنهان، مستتر و خفته است در خط هم عیان تر شده. می تونیم از یک قطعه خط زیبا یه سمفونی موفق موسیقی را درک کنیم.
4. طی سالیان سال سیر تطور را پشت سر گذاشتید که فراز و فرودهای فراوان داشت از این فراز و فرودها بگویید.
"خراب کردن پل های پشت سر سهل است اگر قدم بزنی جاده تکامل را" اولین شعر من در آخرین کتابم است. همه ما در حال پیشرفت هستیم، همچنان که عالم در حال پیشرفت است. هیچ ایستایی وجود ندارد و این سیر تکامل در انسان زمانی اتفاق می افتد که توقعتان از آنچه که هستید بیشتر می شود. رشد در این نقطه اتفاق می افتد یعنی به تضاد می رسید. در آنچه که باید باشید و آنچه که هستید به تضاد می رسید و این تضاد، عامل حرکت زندگی است.
انسان هر روز که میگذرد با موضوعات جدید روبه رو میشود. مطالب جدید میخواند با افکار دیگران آشنا میشود. انسان هایی که معمولا قانع نیستند و به وضع موجود خودشان معترض هستند، رشد می کنند. اینجاست که خراب کردن پل های پشت سر سهل است. می شود پل ها رو خراب کنیم اگر در جاده تکامل و رو به جلو گام برداریم. به قول حافظ در صراط مستقیم کسی گمراه نیست.
5. هنرمندان معاصر با چه چالشهایی روبه رو هستند؟
هنرمندان معاصر با چالش های زیادی از جمله چالش سرعت روبه رو هستند؛ این تصور که همه دیر کردهاند، همه عجله دارند، همه تندتند کار میکنند و.... برای مثال در عصر معاصر حتا نمی توانید بنشینید یک اثر کوچک از خط غبار درویش عبدالمجید را با آرامش خاطر نگاه کنید، همه عجله دارند که ببینند و بروند.
این در حالیست که انسان دیروز، ریتمش کند بود. کندی نه به معنی بد آن، آهسته آهسته، جرعه جرعه، زمان را می نوشید؛ ولی ما زمان را لاجرعه سر می کشیم.
شاید امتحان کرده باشید، این هفته ها و ماه ها و سال ها چقدر زود می گذرد. یک دفعه می گویند، پس فردا عید است و سال نو میشود درحالی که در نگاه ما، دیروز عید نوروز بود و اکنون میفهمیم یک سال به سرعت گذشته. چرایش را من نمی دانم! واقعا گردش چرخ فلک تند شده یا ما داریم تند می رویم. بالاخره یک جای کار درست نیست.
هنرمند امروز ما دچار نوعی بی حوصلگی شده است و مخاطبش هم همین طور. ببینید، موسیقی راک پیش می رود و رشد می کند چراکه جنجالی و شلوغ است و فکر کردن نمی خواد. اما وقتی به موسیقی اصیل سنتی به شجریان، نیِ کسایی و... گوش می دهید حتما باید آرامش داشته باشید و انگار این آرامش برای نسل امروز تبديل به آفت شده چراکه از آهسته رفتن فراری هستند و زود می خواهند به مقصد برسند. متاسفانه نتیجه این زود رسیدن، نارس شدن است.
نمی گویم ما باید در جا بزنیم مثل عهد صفوی و تیموری و قاجار زندگی کنیم اما فهم هنر فرقی نکرده و همچنان زبان افلاطون و ارسطو دو دو تا چهار تا بوده و تا روز قیامت هم دو دو تا چهار تا خواهد بود. آهسته و پیوسته رفتن همواره به نفع انسان بوده. همانطور که پشت ماشین ها مینویسند: "رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود" در آهستگی و پیوستگی موفقیت اتفاق می افتد .
6. از شما به عنوان یکی از مجموعه داران نیز یاد میشود از چالشهای این حوزه بگویید.
از همان اول با فرهنگ مجموعه داری آشنا بودم البته که خانواده همه ایرانی ها اکثرا این گونه هستند. بعضی ها تمبر و بعضی ها کبریت جمع می کنند برخی هم خودکار جمع می کنند خلاصه اینکه بیشتر ایرانی ها علاقه دارند مجموعه دار باشند. حافظ می گوید، "عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد."
مجموعه داری به نوعی، ساختن حس نوستالژی است. من هم از بچگی هرچی که دستم می آمد جمع می کردم. دوست داشتم تعدادشان زیاد بشود. مادربزرگم مجموعه آثار "خط و خوشنویسی" داشت. من هم درصدد جمع کردن آثار و تابلوهای خط و خوشنویسی برآمدم. کم کم آثار خط های مختلف را خریدم، حتا تابلو خط هدیه گرفتم. هر روز تعدادشان زیاد میشد و خیلی خوشحال بودم. یک بار هم تابلو خط هدیه کردم. مواقعی هم نیاز مالی پیدا کردم و تعدادی از آثار مجموعه ام را فروختم و این همان چالش مجموعه داری است. اینکه نیازمند می شویم و مجبور می شویم آنچه عاشقش هستیم را بفروشیم.
مجموعه داران در کشور ما خوب دیده نشده اند و مجموعه هایشان آنچنان که باید به نمایش گذاشته نمی شود. اگر گنج قارون هم داشته باشیم بازهم نمی توانیم آثار یک سده را بخریم. حتی جزیی تر بگویم نمیتوان آثار خط شکسته دوره قاجار را خرید و گردهم آورد. تحقق این مهم نیازمند کمک های دولتی است. مجموعه داران همان موزه داران خصوصی هستند که نیازمند حمایت و تقویت شدن هستند.
7. به عنوان یک هنرمند، چگونه تحولات سیاسی و اجتماعی اخیر بر آثار و اشعار شما تأثیر میگذارد؟ آیا این تغییرات برای شما الهامبخش هستند یا بیشتر چالش ایجاد میکنند؟
اینکه اتفاقات جاری در هنرمند چالش ایجاد می کند یا اینکه فقط تاثیر می گیریم باید بگویم که صد درصد بعد از اینکه چالش ایجاد می کند هنرمند تاثیر می گیرد یا بعد از اینکه تاثیر می گیرد دچار چالش می شود.
اگر بخواهیم هنرمند معاصر باشیم نمی توانیم اتفاقات زمان خود را نبینیم. مثلا اگر نویسنده و داستان نویس یا شاعر و خطاط باشید یا در هر رشته هنری دیگری فعال باشید نمی توانید آنچه که در غزه میگذرد و اینکه چگونه این همه آدم پرپر می شوند را نادیده بگیرید.
اتفاقات بزرگ از جنگ گرفته تا زلزله یا سونامی، انگیزه سرودن و خلق یک اثر می شوند و اینگونه است که هنرمند تبدیل به هنرمند معاصر میشود. هنرمندان اگر معاصر باشند و هنرمند عصر خودشان باشند و درجا نزده باشند در تاریخ تاثیر می گذارند و ماندگار میشوند.
8. نظرتان درباره نقش هنر به عنوان ابزاری برای بیان اعتراض و نقد اجتماعی چیست؟ آیا تجربه خاصی دارید که نشاندهنده این نقش باشد؟
هنر می تواند نقش بسزایی در اتفاقات جاری داشته باشد و هنرمند می تواند سرنوشت ساز باشد. در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده که بعد از جنگ ها، بعد از هر شادمانی و... شاعران و هنرمندان آمدهاند و آنرا تصویر کردهاند. اتفاقات جامعه بر هنرمندی که دریچه های هوشش را باز گذاشته باشد و حاضر باشد آنرا بپذیرد، تاثیر می گذارد.
اگر هنرمند در تونل تاریخ و در میان کتابهای خاک خورده زندگی نکند، هنرمند به روز باشد قطعا اتفاقات بزرگ را نادیده نمیگیرد.
مثلا نمیتوان فقر را نادیده گرفت و به تصویر نکشید و فریاد نزد. بله من تجربه اینرا دارم. خیلی وقت ها پشت چراغ قرمز می بینم دختربچه ای با دست های نازنینش شیشه اتومبیل را پاک میکند، به یکباره به دنیای این دختر میروم که چرا درس نمی خواند؟ خانواده اش کجاست؟ چطور اینگونه شد؟ آیا ضعف از حاکمان و سردمدارانی است که نتوانستند ثروت را توزیع کنند یا مشکل آنجاست که عده ای به اصطلاح سیاسی اُلیگارشی یا سرمایه دارای یا خرده سرمایه دارها آمدهاند و سهم مان را برداشته اند؟ تمام اینها در منِ شاعر یا هنرمند کشمکش ایجاد می کند بعد به یکباره شعر می آید.
من اشعار سیاسی زیادی دارم که در مورد اشراف زاده ها، در مورد دختران خیابانی و تن فروش هاست و خوشحالم از اینکه این افراد را دیده و تصویر کرده ام.
9. فکر میکنید آینده هنر معاصر چگونه خواهد بود؟ چه چالشها و فرصتهایی در انتظار هنرمندان نسل آینده است؟
هیچ دیتای علمی خاصی در این خصوص ندارم که بر اساس آن پاسخ دهم اما این گونه که می بینم، بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد. یعنی هر دوره ای انسان از اصل خود دور می شود میرود و می بیند آن سوها در هیاهوها و آن دورها خبری نیست آنگاه به دامان آرامش باز میگردد. این همان آرمان شهری است که امیدوارم آنگونه شود.
بر اساس آنچه که شاهد هستم، جامعه رها شده. آرزوها در حد خرید خانه، ماشین و فارغالتحصیل شدن و رفتن به خارج کوچک و کلیشه ای شده. اما آیا هدف از آفرینش ما همین بود؟ حافظ می گوید" فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم" ما به اندازه آرزوهایمان بزرگ هستیم و امیدوارم این بزرگی را بتوانیم احیا و حفظ کنیم. البته باید به ضرورت این مهم هم پی ببریم مخصوصا مسئولین فرهنگی که علمی و تحلیلی وارد ماجرا نشده اند.
10. برای هنرمندان جوان چه توصیهای دارید که میخواهند صدای خودشان را در دنیای پرشتاب امروز پیدا کنند؟
پیشنهادم به هنرمندان جوان این است که اول صدا داشته باشه بعد دنبال صدای خودشان بگردند. اول ببینند صدا دارند!!!
این صدا داشتن چطور به وجود می آید؟ از اعتراض داشتن. از اینکه به طبق معمول ها به فتنه غول ها راضی نباشی و در تدارک پرستو شدن باشی نه ارسطو شدن. اگرچه هنرمندان جوان در تدارک ارسطو شدن هم نیستند. وقتی نیما شعر آی آدم ها را گفت، صدایش را به جهانیان رساند.
من در شعری گفتم، گیرم امروز تریبون جهان دست تو بود یا به فرمان تو می شد همه ی ثانیه ها حرفی از جنس زمان داشتی یا بزنی به گل لاله چه می گفتی؟
واقعا اگر الان تریبون جهان را دست ما بدهند ما برای جهانیان چه پیامی داریم چه حرف داریم؟ با گل لاله حرف زدن هیچ، اصلا میتوانیم با انسان ها حرف بزنیم؟ چه حرفی داریم که آنها جذب بشوند؟
حرفی برای گفتن داشتن وقتی محقق میشود که ما در اعماق سیر کنیم.
11. اهمیت و نقش هنر خط و خوشنویسی در اقتصاد هنر معاصر را چگونه ارزیابی میکنید و چه فعالیتهای تأثیر گذاری در خصوص توسعه اقتصاد هنر خوشنوسی در کشور شده است؟ نقش دولت را در این خصوص چه میدانید؟ آیا تا به امروز دولت نقش مؤثر خود را ایفا کرده است؟
هرچند سئوال کوتاه است اما پاسخ های بلندی دارد. دولت ها هیچ کدام نتوانستند نقش خودشان را در این حوزه ایفا کنند. اولا هنر عصر خودشان را نشناختند دوما هنرمندانشان را نشناختند. همینطور نمی دانند کاربرد هنر در کشور چیست و در جهان چقدر می تواند به نسل امروز اعتماد به نفس بدهد. چقدر می تواند موجب توسعه کشور بشود، توریست بیاید و کشور ما را ببیند.
ما برای دنیا حرف برای گفتن داریم. به خاطر دارم در نمایشگاهی که چندسال پیش در دبی داشتم یک خانم انگلیسی ۳ سیاه مشق از من خرید. به مترجم گفتم از این خانم بپرسید که میداند چی خریده؟ اون خانم گفت، معلومه دیگه نقاشی است. گفتم ایشان این را نقاشی می بیند؟ گفت بله. گفتم به ایشان بفرمایید این خط ایرانی است و در دل این خط ادبیاتی پنهان شده که شعر خیام است که گفته "دریاب دمی که با طَرَب میگذرد / این قافله عمر عجب می گذرد" وقتی رفت توضیح داد و ترجمه کرد آن خانم به وجد آمد و با صدای بلند تصدیق میکرد و گفت ایرانی ها چقدر هنرمند هستند حتا خطشان هم هنر است.
اینگونه است که می گویند هنر نزد ایرانیان است. هنر اگر هنر باشد توانایی درآمدزایی نیز دارد و می تواند به اقتصاد تبدیل شود. اگر صبح بیدار شویم و تصور کنیم که نفت و گاز و هیچ منابع طبیعی نداریم اینجاست که ما باید هنرمان را به دنیا معرفی کنیم. ما هنر داریم یعنی ایران با این سابقه چندین هزار ساله سابقه مدنیت و اینکه همه اشیا زندگی حتی جا انگشتری و ناخن گیر، یک اثر هنری بود، چرا امروز تا این اندازه مهجور و غریب مانده؟ به امید روزی که هنر نفس بکشد" اثر گذار اگر عمر جاودان خواهی. که زندگانی هر کس به قدر آثارست"
لینک خبر:
https://www.mehrnews.com/news/6443362/